0
  • No products in the cart.
 

نظر شما درباره فقر و ثروت چیست؟

نظر شما درباره فقر و ثروت چیست؟

نظر شما درباره فقر و ثروت چیست؟

نظر شما درباره پولدار بودن چیست؟ آیا آدمهای پولدار همه بد هستند؟ اگر این طور است پس چرا شما دوست دارید پولدار باشید؟ در ادامه با مجله توسعه دهندگان همراه باشید تا با نظرمارگارت تاچر در این باره آشنا بشویم.

نظر شما درباره فقر و ثروت

من می‌توانم ببینم که در جامعه‌ی ما ثروت تحت‌الشعاع یک آیین مانی‌گری عجیب قرار گرفته‌است که گاهی آن را تجلیل و تکریم می‌کند و گاهی آن را اهریمن جلوه می‌دهد، هر دو به روش‌هایی که به یک اندازه غیرعقلانی است. این آیین مانی‌گری بی‌رحم است و کشورهای ما را در معرض عدم توسعه‌یافتگی قرار می‌دهد. من دوست دارم با پاسخ دادن به سوالی آغاز کنم که مکررا از من پرسیده می‌شود.

میلیاردر بودن چه حسی دارد؟

مطلبی که من دقیقا برای جواب دادن به همین سوال در وبلاگ‌ام نوشتم، یکی از پرخواننده‌ترین مطالب‌ام بود. پاسخ کوتاه آن این است که من همیشه به فهرست مشهور “میلیاردرها” بی‌اعتماد بوده‌ام. به عقیده‌ی من، این فهرست چیزی نیست که ارزش توجه کردن داشته‌باشد.

برای روشن کردن پیچیدگی‌های این مسئله، قبل از هر چیز باید پرسید: ثروت مادی چیست؟ چه مزایایی را به شما اعطا می‌کند؟ چگونه سنجیده می‌شود؟ آیا پولی است که در یک حساب بانکی است؟ آیا درآمد بعد از کسر مالیات، یا شمش طلا در یک مخفیگاه است؟ آیا با ارزش تغییرپذیر سهام نقدنشدنی در دست قدرتمندان است؟

برای اهداف کاربردی، تعاریف متفاوتی وجود دارد. ظاهرا کسانی که “فهرست میلیاردرها” را گردآوری می‌کنند از آخرین تعریف استفاده می‌کنند، که به علت امکان‌ناپذیری نقدشوندگی کل سهم مالک کنترل‌کننده در یک شرکت سهامی به ارزش بازار و در چارچوب زمانی معقول، و نیز به علت تغییر مداوم ماهیت بازار معتبر نیستند.

گذشته از همه‌ی این‌ها، یکی از نکاتی که دوست دارم روشن کنم این است که ثروت اشکال مختلفی دارد و حتی اگر بتوانیم یک شخص “ثروتمند” را شناسایی کنیم، به ندرت می‌توانیم به توافق برسیم که چه نوع ثروت مادی، و برای چه‌کسی، بیش‌ترین اهمیت را دارد.

آیا ثروت واقعا “بد” است؟

من همیشه گفته‌ام ذهنیت‌هایی در امریکای لاتین غالب هستند که تبدیل به موانعی بسیار بد در مسیر توسعه‌ی اقتصادی شده‌اند. برخی از این ذهنیت‌ها به مفاهیم و اسطوره‌های ما درباره‌ی ثروت مربوط می‌شود. اگر ما بتوانیم این اسطوره‌ها را از بین ببریم و به ثروت و فرآیند تولید آن نگاهی بی‌طرفانه داشته‌باشیم، یک گام بزرگ را برداشته‌ایم.

به‌طور متناقض، در باور مانی‌گریِ هم‌مرز با اسکیزوفرنی، صفات مطلق، مثل خوب و بد، که به ثروت مادی اطلاق می‌شود در بهترین موارد غیرواقعی هستند.

از سوی دیگر، نمی‌توانم ذکر نکنم که آدم‌های بسیاری در دروه‌ی ما فقط به خاطر این‌که “ثروتمند” هستند- یا سعی می‌کنند این‌گونه ظاهر شوند- مشهور هستند، در حالی که در گذشته برای شناخته شدن در میان همتایان‌مان ویژگی‌های خیلی بیش‌تری، از قبیل دانایی، تعهد، احتیاط، یا شهامت مد نظر بود.

در واقعیت، با وجود تمام قدرتی که در تصور عوام به آنها اعطا می‌شود، این به‌اصطلاح میلیاردرها اغلب تنها کسری از منابع مالی‌ای را اداره می‌کنند که یک سیاست‌مدار در رأس دولت یا بودجه‌ی عمومی فدرال ممکن است کنترل کند، که می‌تواند به ده‌ها میلیارد دلار برسد. بسیار جالب است که قدرت سیاسی ثروتمندان نیز معمولا بزرگ‌نمایی می‌شود، که اغلب خیلی کم‌تر از یک سیاست‌مدار بلندپایه است.

به همین دلایل و برخی دلایل عجیب دیگر، در امریکای لاتین بر این ایده پافشاری می‌کنند که “ثروت بد است”. ما در اصول تربیتی کاتولیک‌مان، یاد می‌گیریم که “رد شدن شتر از سوراخ سوزن آسان‌تر از وارد شدن یک فرد ثروتمند به قلمرو خداوند است.” من فکر نمی‌کنم ثروتمند بودن به خودی خود بد باشد، البته ثروت سوال برانگیز ثروت نامشروع است، که در مورد آن قانون باید اکیدا اجرا شود، چون نقض حقوق دارایی یا سرقت عمومی نیز ما را در عقب‌ماندگی فرو می‌برد.

چیزی که باعث خوب بودن یا نبودن ثروت می‌شود، نحوه‌ی اداره‌ی آن یا به کار گرفتن آن برای ساختن یا نابودی آینده‌ی مشترک‌مان است.

این مسئولیت کلیدی کسانی است که مسئولیت اداره‌ی ثروت به آنها محول شده‌است تا درباره‌ی نحوه‌ی سرمایه‌گذاری دارایی‌هایی که موقتا به ما داده شده‌است فکر کنند، چون در گور، این دارایی‌ها به هیچ‌یک از ما تعلق نخواهدداشت. در نهایت، میراث ما با خوبی‌هایی سنجیده می‌شود که با این منابع برای جامعه ساخته شده‌است.

اگر به دلیلی می‌خواستم همه‌ی سهامی را که در کنترل من است به قیمت کمی بفروشم تا منابع را بین هزاران نفر توزیع کنم، به احتمال زیاد چنین اوراق بهاداری فورا بخش بزرگی از ارزش‌شان را از دست می‌دادند. این رو به رو شدن با دشمن واقعی را، یعنی حل کردن مشکل فقر را برای ما دشوار می‌کند، چون با یک چرخش قلم، صدها هزار شغل مستقیم و غیرمستقیم از بین خواهدرفت.

اگر طور دیگری به آن نگاه کنیم، بیایید تصور کنیم تصمیم گرفته‌ایم بخش بزرگی از ثروت ۱۰۰ ثروتمندترین خانواده‌ی مکزیک را، در هر شکلی، مصادره کنیم تا بین یک میلیون خانواده‌ی فقیر توزیع کنیم.

امید می‌رود این کار فقر را در مکزیک از بین ببرد. اما با این حال محتمل‌ترین حاصل این است که در این فرآیند بیش‌تر این ثروت ناپدید خواهدشد، احتمالا در دستان رهبر سیاسی که آن را مصادره کرده‌است، همان‌طور که در کوبا، ونزوئلا، و اخیرا در آرژانتین و برزیل شاهد آن بوده‌ایم.

حتی اگر ساده‌لوحانه فرض کنیم این اتفاق نمی‌افتد، حفظ ثروت تقریبا به اندازه‌ی تروت‌سازی دشوار است،برای همین در هر موردی از این دست تنها چیزی که به‌دست خواهدآمد نابرابری عظیم‌تر در فقر است.

این بدون ذکر این مشکل است که حتی با بهترین نیات، ثابت شده‌است مدیریت ثروت توسط دولت‌ها در سراسر جهان فاجعه است.

آیا مشکل واقعا ثروت است؟ مشکل پولدار بودن است؟

بعضی “کارشناسان” به صورت هشدارگونه انگشت‌شان را به سوی ثروتمندترین‌ها نشانه می‌روند، چون می‌خواهند ما را متقاعد کنند که آنها مسئول افزایش نابرابری هستند، در حالی که مشکل واقعی نابرابری نیست، بلکه فقر است. مدل‌های سوسیالیست با تمرکز بر نابرابری فقط به برابری در بدبختی دست یافته‌اند.به کوبا، ونزوئلا، و کره‌ی شمالی فکر کنید. آیا این چیزی است که ما واقعا آرزویش را داریم؟

ما باید صادق باشیم و از خودمان بپرسیم آیا موضوع نفرت‌انگیز وجود میلیاردرها است، یا در واقعیت، چیزی که ما در قرن ۲۱ باید انکار کنیم وجود آدم‌هایی است که در فقر شدید زندگی می‌کنند و قادر به برآورده کردن ابتدایی‌ترین نیازهاشان نیستند. در تحلیل پایانی با وجود تلاش‌های زیاد، هیچ کس نتوانسته‌است نشان دهد که اولی علت دومی است. ثروت یک “بازی مجموع-صفر نیست”، بلکه دقیقا برعکس است.

من شک ندارم مشکل واقعی فقر است و دقیقا ریشه‌کن کردن آن، چیزی است که باید تمام خلاقیت و انرژی‌مان را روی آن متمرکز کنیم.

ما باید به جای حمله‌ی آسان و بی‌فایده به ثروتمندان فقط به “گناه” ثروتمندبودن، به این فکر کنیم که چگونه می‌خواهیم میلیون‌ها آدم را که اغلب چند نسل‌ها از آنها در چنگال بی‌رحم فقر اسیر شده‌اند، نجات دهیم.

No Comments

Post a Comment

Comment
Name
Email
Website