با این تمرین هوش هیجانی خود را ارتقا دهید
اگر شما هم حقیقتا خواستار خودآگاهی بالاتر و بیشتری هستید، این تمرین را برای افزایش هوش هیجانی خود انجام دهید و به مراتب بالاتری از خودآگاهی دست پیدا کنید. همه میدانند که هوش هیجانی تا چه اندازه مهم است. رهبران فکری ازجمله گری وینچوک و تیموتی فریس هردو بر اهمیت خودآگاه بودن تاکید میکنند اما افراد کمی حتی میدانند که خودآگاهی چیست یا چطور میتوانیم آن را ارتقا دهیم.
خودآگاهی یعنی مشاهده و دیدن افکار و احساسات خودمان و راههای برقراری ارتباط با خودمان، دیگران و جهان هستی.
یک راه برای افزایش خودآگاهی وجود دارد که درستی آن از نظر علمی هم ثابت شده است. در این روش هم از هیچ نرم افزاری استفاده نمیشود یا افراد به خواندن کتابهای خود کمککننده نیز توصیه نمیشوند.
هر فردی میتواند با قرار گرفتن در یک دوره درمانی طولانی مدت یا هدایت و آموزش توسط یک کارشناس متخصص خودآگاهی خود را ارتقاء دهد.
یک درمان گر و مربی در حوزه سبک زندگی با مراجعه کنندگانش باانگیزه در ارتباط است و به آنها کمک میکند تا خودآگاهی خود را ارتقاء داده و مهارت خود برای هماهنگ بودن با تجربههای فیزیکی و ذهنی لحظه به لحظه خود را عمیق تر کنند.
مراجعهکنندگان به درک و شناخت عمیقی از خودشان میرسند و چنین درکی منجر به افزایش هوش هیجانی آنها می شود
برخی از مراجعهکنندگان یاد میگیرند که با دلسوزی و همراهی بیشتری خودشان را درمان کنند، یاد میگیرند که در برابر نیازهای هیجانی و احساسی خود پاسخگوتر و حمایتکننده تر از همیشه باشند. برخی دیگر نیز خود-انتقادی منفی درونشان را به چالش میکشند. آنها تمایل به نشخوار کردن در تجربهها و ماجراهای گذشته خود را به چالش در میآورند و زندگی را به شکلی کامل تر در لحظه حال تجربه میکنند.
برخی دیگر از مراجعهکنندگان نیز آغاز به گوش دادن به ندای درونی خود میکنند و فعالیتهای منظمی مثل نوشتن مشاهدات درونی، ورزش کردن، یوگا و مدیتیشن را شروع میکنند.
تعدادی از مراجعهکنندگان نیز- همان دسته از افرادی که با احساسات خود آشنایی ندارند- توانایی و مهارت خود برای شناسایی، پذیرش و ابراز احساسات خود به گونهای سالم را توسعه و پرورش میدهند.
افزایش هوش هیجانی : تقریبا همه مراجعهکنندگان شیوههای ارتباطی خود با دیگران را بهبود میبخشند.
علت آن است که وقتی شما زمانی را به دیدن خودتان و تمرکز بر خودتان- نقاط قوت، نقاط ضعف و حوزههای رشد مستمر خود- اختصاص میدهید و پاسخگویی را با آن ترکیب میکنید، نتیجه چیزی جز تغییری اساسی در ذهنیت و تصویرسازیهای ذهنی شما نخواهد بود.
این تغییر در ذهنیت یا نگرش شما با فرصت بینظیر اقدام کردن همزمانی دارد. اقدامهای جدید منجر به شکل گیری الگوهایی جدید و روابط سالم تر خواهد شد.
بگذارید مثال سادهای را برایتان شرح بدهم.
فردی را تصور کنید که هر روز ساعت هایی طولانی را مشغول انجام یک کار سخت و طاقت فرسا است. پول زیادی بهدست میآورد، احساس تعهد و اشتیاق به کارش دارد اما استرس او هر روز بیشتر و بیشتر میشود.
از آنجایی که شغل او نیازمند آن است که هر روز زمان بیشتری را به آن اختصاص دهد، پس این فرد وقت کمتری برای بودن در کنار همسرش خواهد داشت. وقتی همسرش از او میخواهد که اوقات بهتر و باکیفیت تری را به بودن در کنار او اختصاص بدهد، این فرد خشمگین و عصبانی میشود و در نهایت، پس از یک دعوای اساسی، از کوره به در میرود و سگ خودش را مورد ضرب وشتم قرار میدهد.
وقتی که این فرد برای بهبود اوضاع به درمان گر مراجعه میکند- مادامیکه به فرآیند آموزش داده شده متعهد باشد- میتواند مهارت و توانایی خود برای دیدن و مشاهده سطح استرسش را عمیق تر کند. او مشاهده خواهد کرد که بدن وی چه تعامل و ارتباطی را با او برقرار میکند و به این ترتیب، فرصتهای بیشتری دارد تا شکستهای بیشتری را تجربه کند یا روشهای مدیریتی سازنده تری را فرا بگیرد.
در این فرآیند، فرد تاثیر کار افراطی و بیش از حد بر رابطه او با همسرش را شناسایی میکند. بهتدریج میفهمد که چرا به این حجم از کار کردن نیاز داشته است.
او دلایل موجود در پشت واکنشهای شدید ناخودآگاه خود به فیدبک همسرش را خواهد شناخت و خواهد فهمید که چرا لگدی را نثار سگش کرده است.
تمام شناختها و اطلاعاتی که او در نتیجه خودآگاهی بهدست میآورد با رابطهای که دوباره ساخته میشود ترکیب خواهد شد. در چنین رابطهای او احساس میکند که میتواند آزادانه احساسات خود را با همسرش در میان گذاشته و آنها را ابراز کند و به این ترتیب مهارت ساختن انتخاب هایی متفاوت در زندگی را بهدست خواهد آورد.
در پایان دوره، همان فردی که در ابتدا احساس استرس، کج خلقی، زودرنجی، دستپاچگی و غرق در فکرهای منفی را تجربه میکرده است در حالی محل دوره را ترک میکند که خودآگاهی و مهارت او برای انجام کاری با توجه به نگرش جدیدش افزایش یافته است و به این ترتیب او قادر به ساختن انتخاب هایی بهتر خواهد بود.
بنابراین مادامیکه فضای کارآفرینان و رهبران به بحث و گفتوگو در مورد خودآگاهی و هوش هیجانی میپردازد- بطوریکه مشاهده میشود که آنها شناختی از ماهیت این مفاهیم ندارند یا از چگونگی ارتقاء این مهارتها اطمینان ندارند- میتوان گفت که اینگونه رهبران و کارآفرینان افرادی ناآگاه هستند یا موضعی تدافعی داشته و خود را توجیه میکنند.
من حدس میزنم که حالت دوم در مورد آنها صادق باشد.
به عقیده من تمامی ذهنیت مرتبط با حوزه رهبری و کارآفرینی به نوعی دچار خود درگیری است- به عبارت دیگر به جای آنکه از جذابیتهای مسیر رسیدن به موفقیت لذت ببرد، بر شکوه و جلال موفقیت متمرکز میشود. از نظر من بسیاری از افراد احساس خوشایندی در برابر درخواست حمایت عاطفی مضاعف از دیگران ندارند.
ذهنیت بیش از حد مردانه ” خودت این کار را انجام بده” که در حوزه کارآفرینی دیده میشود در نهایت به این منجر میشود که فرد به هنگام صحبت کردن از احساساتش، ترس از ضعیف دیده شدن در نگاه دیگران را تجربه میکند. کسب و کار، خود بر پایه سرکوبهای عاطفی و احساسی در حرکت است و به همین دلیل جای تعجب و شگفتی وجود ندارد وقتی با افرادی روبهرو میشویم که میگویند واقعا مطمئن نیستند که چطور میتوان به افزایش هوش هیجانی کمک کرد.
البته که شما چگونگی این کار را نمیدانید و از وارد شدن و قرار گرفتن در فرآیندی که خودآگاهی شما را ارتقاء میدهد نیز هراسان هستید.
و این ترس باید پیامی را برای شما داشته باشد.
ناامیدی و نفرت شما در برابر حمایت من از فرآیند درمان و آموزش باید پیامی رسا و شفاف را برای شما داشته باشد و آن پیام این است که شما مسائلی را در خود دارید که باید به آنها بپردازید.
امیدوارم که شهامت کافی برای گوش دادن به ندای احساسات خود را داشته باشید. زیرا به عقیده من هر فردی شایسته وسزاوار آن است که فرصتی برای تجربه یک زندگی شادتر و واقعی تر را داشته باشد. و بر این باور هستم که ارتقاء سطح خودآگاهی در شما سریعترین راه برای تجربه شکل جدیدی از زندگی است.
این را بپذیرید که حتی با اختصاص دادن یک ساعت در هفته به رشد و توسعه خودتان و افزایش هوش هیجانی تان کمک میکنید- تنها ۱ ساعت از ۱۶۸ ساعت.
من به شما قول میدهم که همین ۱ ساعت در دراز مدت تفاوتی بیشتر و عظیم تر از هر کتاب یا برنامه یا ویدیوی انگیزشی برایتان به همراه خواهد داشت.